جزوه اندیشه اسلامی ۱ با فرمت word با قابلیت سرچ و جستجو 86 صفحه
بخشی از متن فایل
انواع جهان شناسى
افراد از نظر جهان شناسى، با يكديگر متفاوتاند. بعضى افراد شايد از سطح حيوانات بالاتر نيامده و شناختى درباره جهان ندارند و به تعبير قرآن به «نظر» و «تفكّر» درباره جهان نپرداختهاند. آنان كه به مرحلهاى از جهان شناسى رسيدهاند، تفاوتهايى ميان آنها در جهان شناسى هست، امّا اين تفاوتها دو گونه است: برخى به تفاوت در آنچه «جهان بينى» ناميده مىشود منجر مىگردد، و برخى نه؛ زيرا برخى تفاوتهاى جهان شناسىها «تفاوت كمّى» است و برخى «تفاوت كيفى».
تفاوت كمّى يعنى اينكه يك فرد موجودات بيشترى مىشناسد و ديگرى كمتر؛ مثلًا يكى موجودات بيجان را مىشناسد و ديگرى، هم بيجانها را مىشناسد و هم جانداران را، يكى از احوال ستارگان يا خواصّ فيزيكى يا شيميايى اشياء بيشتر آگاه است و ديگرى كمتر، يكى عناصر را در عدد كمترى مىشناسد و ديگرى در عدد بيشتر. اين تفاوتها تأثيرى در آنچه «جهان بينى» ناميده مىشود، ندارد. يعنى نمىتوان گفت كسى كه كلاس بالاترى از يك علم را طى كرده، از كسى كه در كلاس پايينتر است، جهان بينى بهتر و كاملترى دارد، بلكه اساساً اين گونه اطّلاعات درباره جهان، هر چند به مسأله «شناختن» در مقابل «احساس كردن» مربوط مىشود، به مسأله «جهان بينى» يعنى نوع تفسير و تحليل از كلّ جهان هستى كه مبنا و زير ساز عمل انسان واقع مىشود، ربطى ندارد. اينكه مثلًا عدد ستارگان چند هزار است يا چند ميليون يا چند ميليارد و يا عدد عناصر چهار تاست يا صدتا، در عين اينكه شناخت ما را درباره قسمتى از جهان تغيير مىدهد؛ جهان بينى ما و طرز تلقّى كلّى ما را از جهان تغيير نمىدهد، مثل اينكه آگاهى ما درباره يك انسان كه چهل ساله است يا شصت ساله، دستها يا پاهايش پنج انگشتى است يا شش انگشتى، كم خواب است يا پر خواب، گروه خونش «آ» است يا «ب»، فشار خونش معتدل است يا بالا يا پايين، طرز تلقّى ما را درباره او تغيير نمىدهد.
تفاوت كيفى، كه بهتر است آن را «تفاوت ماهوى» بناميم، به شكل و نظام و قيافه و چهره كلّى جهان مربوط مىشود، يعنى تفاوت شناخت دو نفر از جهان، هميشه جنبه كمّى ندارد كه يكى پديدههاى بيشترى مىشناسد و ديگرى كمتر، گاهى جنبه كيفى و ماهوى دارد. يعنى جهان و هستى در نظر يكى يك نوع شخصيّت و يك گونه قيافه و چهره دارد و در نظر ديگرى شخصيّت و قيافه و چهره ديگر؛ مثلًا يكى جهان را مجموعهاى از اجزاى پراكنده و بىرابطه مىپندارد و ديگرى جهان را به منزله يك ماشين كه همه اجزائش با يكديگر مرتبط است و سوّمى به صورت يك موجود زنده كه رابطهها از نوع رابطه عضوى است؛ يكى حوادث جهان را مجموعهاى از يك سلسله تصادفات مىپندارد و ديگرى ناشى از ضرورتهاى علّى و معلولى؛ يكى نظام را حكيمانه مىبيند و ديگرى پوچ و بيهوده و عبث؛ يكى نظام را نظام ثابت مىبيند و ديگرى متحرّك و سيّال؛ يكى يكنواخت مىبيند و ديگرى متكامل؛ يكى بىعيب و نقص مىداند و ديگرى ناقص و پر از عيب؛ يكى نظام موجود را بهترين نظام ممكن مىداند و نظام احسن از اين نظام را محال مىداند و يكى نظامى بهتر از اين نظام را ممكن مىشمارد؛ يكى خير محض مىبيند و يكى شرّ محض و يكى ممزوج؛ يكى جهان را در كلّ خود زنده و شاعر مىبيند و ديگرى مرده و بىشعور؛ يكى محدود مىبيند و ديگرى نامحدود؛ يكى سه بعدى مىبيند و ديگرى چهار بعدى.
اينها و امثال اينهاست كه تلقّى ما را درباره جهان عوض مىكند و اينها و امثال اينهاست كه اركان جهان بينى انسان را تشكيل مىدهد، آنچنانكه قضاوت ما درباره يك انسان و شناخت ما از او كه آيا انسانى مهربان و خير خواه است يا عقدهاى و كينهجو، آيا زيرك و باهوش و نكته سنج است يا احمق و كودن، طرز تفكّرش درباره جهان و زندگى چيست، چه مسلك و طريقهاى دارد و امثال اينها كه به «شخصيّت» او مربوط مىشود نه به شخص او، در تلقّى ما نسبت به او مؤثّر است؛ يعنى اين كه او خير خواه يا باهوش باشد، به او در نظر ما يك چهره مىدهد و عكس العمل ما را در برابر او به گونهاى مىسازد، و اينكه او عقدهاى و كينهجو يا كودن و احمق باشد، چهره ديگرى به او مىدهد و عكس العمل ديگرى در ما به وجود مىآورد، بر خلاف آگاهى از درجه فشار خون يا گروه خون او و يا اينكه قلبش طبق معمول در طرف چپ سينه است و يا استثنائاً در طرف راست، يك قلبى است و يا استثنائاً دو قلبى كه هيچ تأثيرى در شخصيّت او در نظر ما و يا در عكس العمل ما نسبت به او ندارد.